این وبلاگ بچه هامه سارا و امیر...دوقولوها....من و بابای براشون مینویسیم همیشه تا وقتی بزرگ بشن بخوننش و لذت ببرن...انشالله زودتر ببینمشون...دلم براشون تنگ شده خیلییییییییییییییییی زیاد...الهی مامان و بابا فداتون بشن...
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود
سلام مامان جونم خوبید عزیزای مامانی؟ چه خبر؟منم خوبم و روزامو میگذرونم بین دانشگاه و خونه...این بابایی هم خیلی بیخیال شده چند روزی همش داره میره دنبال کاراش و فکر نمیکنه که مامانی خیلی دلش براش تنگه...امروز هم همین کارو کرد...دیشب ما جنوب بودیم و امروز صبح برگشتیم...صبح که زنگ زد گفت من میرم بیرون و 2 ساعت دیگه میام...بعد منم گرفتم خوابیدم...حالا هم امدم دانشگاه و چون دیر رسیدم نرفتم کلاس اخه استادمون گفته حتی اگه یه مین هم دیر کنید دیگه ممنوعه بیاید داخل کلاس...من ساعت 11:30 میخواستم بیام داشنگاه که بابا بزرگتون گفت نه واستا خودم میرسونمت ...اون هم داشتیم از خونه میرفتیم بیرون یکی از دوستاش تو ایران بهش زنگ زد و تا 12 هنوز داشت حرف میزد بعد گفت خودت تنها برو برا همین دیرم شد...به بابایی هم زنگ زدم که بیاد گفت نمیاد اخه برگشت خونه ناهارش رو خورد و باز رفت بیرون...اخه میخوام بدونم این بیرون چقدر مهم بوده که بابایی نتونسته بزاره برا بعد... خیلی الان از بابایی ناراحتم ...سارا و امیر مامانی دیگه بهم نگید که بابایی گنا داره باهاش حرف بزن...واقعا که بابایی خیلی بدی به خدا...الان مجبورم تا ساعت 3:30 تنها بشینم...بعد از اون انشالله برمیگردم خونه ...به بابایی بگید من امشب دیگه نمیام الکی زنگ نزنه و خودش رو اذیت کنه چون جوابشو نمیدم...خوب مامانی ببخشید سرتون رو درد اوردم ولی به خدا اعصابم خیلی خورده...به امید دیدار...دوستتون دارم
بابایی الان داره زنگ میزنه...خیلی هم زنگ زد ولی دیگه جوابش رو ندادم...میدونم ازم دلخور میشه حالا ولی به خدا اعصابم ازش خورده...نمیخوای جوابش رو بدم الان تا عصبیم...اون هم ول کن نیست نمیزاره کمی اروم بگیرم بعد زنگ بزنه...بزار بزنه منم دارم ریجکت میکنم...خوب مامانی من برم دیگه ببینم چکار کنم تا وقت کلاس بعدیم بشه...به خدا حوصله ندارم امروز هیچ کلاسی برم...خیلی ناراحتم که کلاس قبلی رو هم نرفتم اخه جلسه پیش هم نرفته بودم ...این جلسه دومه...دفه اول به خاطر دیدن رییس جمهور نیومدم دانشگاه و امروز به خاطر بابا بزرگتون...بای دیگه مامانی ... مواظب خودتون و بابایی باشید...به بابایی بگید دوستش دارم ازم دلخور نشه...بای